به وبلاگم خوش آمدید.میخوام جمله های قشنگ و دل نشین اینجا بذارم.این جمله ها رو اول برای خودم میگم.بعد برای شما.سعی می کنم هر روز بروز کنم یادتون باشه دنیا جای خوشگذرانی نیست بلکه جای خوب گذرانیه.غم و شادی میگذره.امیدوارم از لحظه لحظه های زندگیتون خوب استفاده کنید.
چقدر خنده داره که آقا در تمام اوقات به یاد و مراقبت ما است و مشتاقانه ما را می طلبد ولی ما در شبانه روز ؛حتی دقایقی را هم به ایشان اختصاص نداده ایم....
چقدر خنده داره زمانی که در مجلسی وارد می شویم ویا به دیدار کسی می رویم سعی میکنیم زیبا و آراسته جلوه نماییم؛اما به اینکه آقا ؛چگونه ما را بپسندد و چگونه ما را دوست داشته باشد؛ توجهی نکرده ایم و .انتظارهمیشه در محضرشان آلوده و زشت حضور یافتیم...
چقدر خنده داره که ما با این همه لطف پدرانه آقا ؛ما هنوز ایشان را به عنوان یک عضو خانواده خود نپذیرفته ایم ، چرا که یک فرزند ، به پدر خود افتخار می کند و جایش را در شادی ها خالی میکند و هیچ گاه با گستاخی و بی حیایی در مقابل پدر نمی ایستد....
چقدر خنده داره که ما غم مسکن و ازدواج، کار ،تجارت و حتی غم اعضای خانواده و اقوام را می خوریم وبرای برطرف کردن همه این غم ها تلاش میکنیم اما در بین غم های ما از غم تنهایی و مظلومیت آقا از مشکلات و اضطرارشان از گریه ها و ناله هایشان که از گناهان ما سر می دهند ، سهمی وجود ندارد...
چقدر خنده داره که ما برای رسیدن به خواسته هایمان دست به دامان هر کسی می شویم که او نیز برای بر آورده شدن حاجات ما دعا کند ؛اما افسوس که چنین حالتی را در فراق آقا نداریم، چرا که ظهورشان برای ما به عنوان حاجت ضروری محسوب نمی شود.
چقدر خنده داره که ما با اینکه در زمان حضور آقا هستیم ، جوانی و عمرمان را به غیر از ایشان صرف کرده ایم در حالی که رئیس مکتب شیعه امام صادق علیه السلام می فرمایند: اگر او را درک می کردم تمام ایام زندگی را خود به او خدمت می کردم....
چقدر خنده داره که با اینکه ادعای دوستی با آقا را داریم ولی در برخی مجالس رویمان نمی شود از ایشان سخن بگوییم چرا که به ما می گویند مذهبی و متحجر...!
چقدر خنده داره که در فعالیت های اداری و سیاسی مان از نام آقا استفاده مینماییم اما هیچ گاه رضایت ایشان را در دستور جلسات و نقشه هایمان در نظر نمیگیریم و شاخص فعالیت مان را با ایشان تنظیم نمیکنیم...
چقدر خنده داره با اینکه می دانیم که جد بزرگوار آقا ، امام حسین علیه السلام برای احیای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند و به شهادت رسیدند اما ما به راحتی از منکر عبور میکنیم وخودمان را به ندیدن و نشنیدن می زنیم...
چقدر خنده داره که ادعای دوستی وجان فدایی آقارا داریم ،ولی به توصیه هایشان توجهی نمی کنیم...
چقدر خنده داره که با این همه بی معرفتی و نا مهربانی ما ، هرگز آغوش گرم و شیرینشان را بر روی ما نمی بندند..
از عارفی پرسیدند از کجا بفهمیم در خواب غفلتیم یا نه؟
او جواب داد : اگر برای امام زمانت کاری می کنی یا تبلیغی انجام می دهی و خلاصه قدمی بر می داری و به ظهور آن حضرت کمک می کنی بدان که بیداری والا اگر مجتهد هم باشی در خواب غفلتی!
پ ن :منظور از تبلیغ این نیست که کتاب مقاله بنویسی یا حرف بزنی تبلیغ به این منظور هست که با رفتارت، ادبت،پوششت مردم رو ترغیب به دینداری کنی،گناه نکنی،درمهمانیها سعی کنیم اسمی ازش ببریم و ...
آیت الله بهجت (رحمت الله علیه): امام زمان (عج) هم اگر بیاید با او همان معامله را میکنیم که با آباء طاهرینش کردیم! آیا میشود امام زمان چهارصد میلیون یاور داشته باشد و ظهور نکند؟! ?خدا توفیق دهد به سوی امام (عج) تیر پرتاب نکنیم!
می خواهم به نیابت از پدران و مادران، بی وارث و بد وارث،ذوالحقوقین، مظلمه ها و تمام شهدا به امام حسین (ع) سلام کنم.در ابتدا بگم که یادمون باشه (اول به خودم بگم) سلام در لغت عربی هم به معنای سلام هست هم به معنای خداحافظی و یکی از معنای لغوی آن یعنی سلامتی.در عرب وقتی به کسی سلام میکنیم یعنی تو از جانب من هیچ آسیبی نمیرسد و در امانی.حال اینکه در زیارت آل یاسین و زیارت عاشورا و سایر زیارات سلام میکنیم در درون خودمون مرور کنیم که آیا واقعا از جانب من به آن حضرت صدمه نرسیده ونمیرسد آیا تا حالا توانستیم اشک حضرت در نیاریم؟ چرا که در هفته دو بارنامه اعمالمون به حصرت رسول وسایر امامان عرضه میشود .آیا تا حالا توانستیم با پروندمون لبخند بر لبان امام زمان بیاریم؟به او آسیبی نرساندیم؟پس اگر در همین زیارت عاشورا سلام میکنیم سلاممون واقعی باشه و امام حسین از جانب ما آزرده نشود.پس:
خدایا کمکمون کن از محرم به خوبی استفاده کنیم و با یاد امام زمان بر مصیبت های امام حسین بگرییم و همچنین بر مظلومیت و تنهایی مولامون گریه کنیم.چرا که او مدتهاست در صحرای کربلاها فریاد می زند هل من ناصر ینصرنی؟ و هنوز سیصد و 13 یار به او لبیک نگفتن.مولامون مثل جدش حسین تنهاست برای فرجش دعا کنیم و با کارامون دل مبارکشو خون میکنیم
گفت یک خانه نو سازی داشتم ؛ایام زمستان ؛ آومدم برم توی خونه ام، دیدم یک سگی کنار دیوار خونه ام افتاده و از سرما داره میلرزه..آمدم چندتا گونی رویش انداختم وگرم نگهش داشتم...گذشت.
وقتیکه اسباب و اثاثیه ام آوردم خونه ؛ این سگ بپاس محبتی که آن شب بهش کرده بودم هنوز دم در خونه ام بود.مهمانها میامدند و میرفتند و شاکی بودند از اینکه این سگ در خونه منه...چندتا توله کرده بود همون بیرون... یکروز زنم ناله کرد گفت این چه وضعیه؛ این سگو از اینجا ببر..زندگیمو نجس کرده...
گفت؛توله های سگ توی گونی کردم وبردم بیانان گذاشتم وبرگشتم...دیدم سگه اومد در خونه؛کمی این ور اونور نگاه کرد وقتی دید بچه هاش نیستند رفت... شب یهو زنم از خواب پرید و داشت گریه میکرد...گفتم چه شده..گفت توله های این سگو کجابردی برو برگردانشان..تو خودت گفتی این توله ها ببر تا سگه بره از اینجا...برو هرجا گذاشتی برگردان...
گفتم چه شده آخه...گفت امام رضا را خواب دیدم سلام کردم آقا روش برگرداند..گفتم آقا چه شده..گفت تو چهکار کردی بااین سگ ؛از غروب اومده جلو صحن ام نشسته ؛گردنش کج کرده و داره گریه میکنه..
گفت؛نیمه شب پا شدم ماشینو روشن کردم دانستم اطرافی که توله ها را ول کردم. رفتم جمعشان کردم آوردمشان در خونه.. اومدم در حرم ؛همونجا که آقا به همسرم آدرس داده بود ؛دیدم سگ روبرو صحن جمهوری دوتا زانوهاش گذاشته و گردنش کج کرده و قطرات اشک رو صورتشه..
خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا امام با تقوا و پاک و حجت تو بر هر که روی زمین است و هر که زیر خاک، رحمت بسیار و تمام با برکت و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی.
میلاد امام رضا را اول به پیشگاه امام زمان (عجل الله فرجه) که انشاالله خدا در فرجش تعجیل بفرماید، سپس به شما دوستان تبریک و تهنیت عرض میکنم
یه روز بی بی ام البنین؛ سراسیمه و دلهره،توی صحن خونه این ور وآن ور میره امیرالمومنین تشریف آوردند؛با ادب رفت جلوی مولا
فرمود مولا:عباسم از صبح رفته؛تا الان نیامده فرمود ام البنین؛بچه که نیست عباسم،نوجوان شده فرمود:از چشم زخم این مردم میترسم.امروز بی نقاب رفته بیرون ابالفضلم
ظهرشد نیامد؛عصر شد نیامد؛ دم دمهای غروب بود مولا دید ام البنین دیگه تاب نمیاره هی دلش میماله،هی عباس میگه فرمود خودم میرم دنبالش،علی کجا؛فرمود میدانم پسرم کجاست
دیدن آرام آرام طرف بقیع میره؛آمد بقیع؛ دید مولا ابالفضل وایساده باادب ومتانت دانه های اشک عین مروارید میریزه؛هی بلند بلند میگه مادر..کاش من بودم مادر مادر اگر من بودم کی جرات میکرد بتو اهانت کند؟کی جرات میکرد دل زینب بشکنه؟
چشمهای عباس به چشمهای باباش خورد؛فورا سرش انداخت پایین بابا...صبح که آمدم بیرون ،دیدم صدای بهم میگه ولدی..پسرم..بیابیا